با یک پیرمرد نود ساله که گویی باباش بود به یک فستفود رفته بود .
در تمام مدتی که داشت ناهار میخورد باباش داشت به پسر جوانی نگاه میکرد که ظاهر عجیبی داشت و موهایش را رنگارنگ کرده بود .
آخر سر پسر از کوره در رفت و گفت:
به چی نگاه میکنی پیری ؟
نشده در عمرت یه کار خفن بکنی؟
لقمه را فرو دادمو منتظر جواب دندانشکن باباش شد .
باباش با خونسردی جواب داد :
چرا !
یه دفعه که سیاه مست بودم ترتیب یه بوقلمون رو .... !
داشتم با خودم فکر میکردم شاید تو پسرم باشی ...
آگهی بهترین وبلاگ

قالب وبلاگ قالب بلاگفا
Sponsored by : وبلاگ

نظرات شما عزیزان: